پیش بندنقاشی

سلام گل مامانی عروسکم  قربونت بزم چقدر خانم شدی مامانی امروز ک بابایی از سرکار اومد خ خسته بودسرما هم خورده بود وبی حوصله بودبعدازاینکه ناهار خوردیم من وبابايي از خستگی خوابمون برد شما هم برای خودت بازی کردي رفتی بقول خودت تو غارکمد دیواری اتاق فانوس کوچولوست رو هم برده بودی ک اونجا روشن بشه تازه رمز گوشی بابایی رو نمیدونم چطوری یاد گرفتی شيطونک باهوشم حتی سراغ تب لت هم رفتی بود وقتی بیدار شدیم دیدم یه عالمه از عروسکهاتم چیدی روی مبل وبراشون تولد گرفته بودی و اصلا صدات درنیومده بود ک ما استراحت کنیم مرسی گلم بعدش ک بیدار شدیم بابابايي رفتیم بیرون صندلی اپنت رو برات کوتاه کردیم آخه خیلی بلند بود وارست میشدی ولی حالا دیگه راحت میتونی بشيني روش سراپن بعدشم دوچرخه ات روداديم برای تعمیر گفتی مامانی میخوام دوچرخه ام آبی بشه من وبابايي هم قبول کردیم البته بعضی از جاهاش روميشه آبی کرد  بعدرفتيم ساعت سازی و ساعت مامانيرودرستکرديم بابایی هم یه ساعت جدید خرید برای شما هم یه پیش بند نقاشی خریدیم که عکس پو روش بود و زرد بود وقتی اومدیم خونه شما پیش بند تو بستی توسايل نقاشی آبرنگ نداشتید وبقيه چیزها تو آوردی و شروع کرد ی ب نقاشی کشیدن الهی ک دورت بگردم حسابی مشغول شده بودی خانم هنرمندم خیلی ذوقتو کردم الانم ک ساعت 12شبه تازه داری با داداش وآجيهات بازی میکنی میخوای اول اوناروبخوابوني فدات بشم ک از بازی کردن خسته نميشي گلم من دیگه خسته ام شب بخير😘😘😘😘😘