ستارهستاره، تا این لحظه: 14 سال و 13 روز سن داره

ستاره مامانی و بابایی

دلتنگی

ستاره زندگی مامان سلام گله قشنگم.چقدر دلم تنگ شده واسه ات با اینکه الان کنار می ولی دلم لک زده واسه اون روزها اون روزهای خوبی ک با آرامش تو خونه خودمون بودیم کنار همدیگه بابایی از سرکار می اومد پيشمون چقدر شور وشوق زندگی داشتیم الان چند وقتيه با این جا ب جایی ناخواسته چیزی ک مامانی وتو اصلا باهاش موافق نبودیم ولی ناچار ب اومدین ب این شهر پر همهمه شدیم ولی از اومدنمون چیزی نگذشته ک ن من ن تو نمی تونیم اینجا بمونیم نمی تونیم شلوغی و دغدغه این شهر رو تحمل کنيم ناچارا باید برگردیم چون من اصلا و ابدا نمیتونم اینجا بمونم اصلا نمیتونم تو این شهر نفس بکشم حال بد و عجيبی دارم  تو این فضا چقدر سخته نفس کشیدن واسه ام تو این غربت اومدم چون میخواستی...
14 تير 1395

عروسکم

سلام عروسک مامانی الهی من فدای تو بشم ستاره من .عروسکم دلم واسه ات به ذره شده خیلی وقته ک.نتونستم واسه ات چیزی بنویسم منو ببخش گلم.                 عزیزتر ازجانم بالاخره درس مامانی تمام شد از تو ممنونم ک تو این چهار سال پا ب پای مامانی بودي همراه مامانی درس ميخوندي تمام جزوه ها و کتابهای مامانی پرشده بود از نقاشی های شما تا می اومدم به ذره درس بخونم می گفتی مامانی میشه منم بهت کمک کنم ور وی چیزهای مهمی ک بهت روماژيک می کشیدی کلی هم ذوق میزدی ک داری ب مامان کمک میکنی عشقم.مامانی رو ببخش ک اذیت شدی بیخ ک بعضی روزها دیر می اومدم دنبالت.ببخش ک مجبور بودم ناهارتو واسه ات. تو مهد بفرستم عزیز دلم تمام مدتی ک ...
11 تير 1394

انگشت ریزه میزه ات

دختر قشنگم سلام نفسم خیلی دلم برات تنگ شده بود میدونی چند وقته نیومدم برات مطلب بذارم بخدا وقت نمیکنم کاش این درسهای من تمام بشه تا بیشتر برای تو گل زندگیم وقت داشته باشم.قشنگ مامان خیلی خیلی دوستت دارم عاشقتم. مامانی گلم دوباره دوهفته پیش دست قشنگ وکوچولوت ضربه خورد وانوشت ریزه میزه ات کبود وورم کرده شد کلی هم درد داشت.چند بار بردمت دکتر خداروشکر نشکسته بود حتی عکسم گرفتیم ولی امروز بعد از دوهفته امروز برديمت دکتر ودستتو آتل کردیم ایشالا ک زود خوب بشه عروسک من همه میگن چشم خورده آخه تو چقدر ب چشم میای مامانی هر دفعه یه جوری باید اذیت بشی نباشه مامان. واژگان تو نفس من و بابایی هستی تازه امروزم داشتی غر میزدی می گفتی مامان ی مگه من نگفتم برام...
22 دی 1393

بدون عنوان

سلام عروسک مامانی دلم برای اینکه برات بنویسم یه ذره شده بود .خوشگل من خیلی وقت کم ميارم ببخشید نانارم الان  ساعت هفت ونیم صبحه پنجشنبه اس بابایی ک رفت سر کار من دیگه خوابم نبرد غراروگذاشتمو اومدم برات بنویسم .دیروزم ک شما رفته بودی اردو باغ پرندگان حسابی کیف کرده بودی بمیرم تازه سرنامه خوردی وحسابي آبريزش بینی داري گفتی  مامانی خیلی تو باغ پرندگان عطسه کردم ولی چون دوست داشتی فرستادمت گل نازم ديشبم ک باهم بازي بولينگ کردیم بعذشممن شدم هاله مهد وش نا نقاشيهاي خوشگل کشیدی
8 آبان 1393

بدون عنوان

دختر کم امروز هفت مهرماه کلی برات مطلب نوشتم همه اش پرید ایشالا دوباره سرفرصت برات می نویسم ولی بد ضدحالي بود😭😭😭  
7 مهر 1393

خانمی خوابیده چه نازه

سلام خانمی قشنگم چقدر ناز میخوابیدم قربونت برم امروزبعدازظهر دوشنبه هفت مهرماهه وتوخوابيد ی وماماني دلش خیلی گرفته آخه صدای توست که به خونه جون میده قربونت برم دلم نمیخواد ازدلتنگيهام بگم که توهم دلت بگیره ولی الان دوست داشتم راجع بهش باهات حرف بزنم آخه بابایی هم هنوز از کار نیومده يادم به روزهایی افتاد که هنوز ازدواج نکرده بودم همیشه پیش مامان بزرگه پیره وبابابزرگه پیره بودم الان دلم خیلی برای اونا گرفته که ماديگه پيششون نیستیم تو الان خوابی من دلتنگم خدا به داد اونا برسه که همیشه تنهان کاش میشد بیشتر ببينمشون و بیشتر باهاشون باشم اما حیف که دوری راه ودغدغه زندگی نميذاره حیف کاش بچه هابیشتر قدر مامان وباباشون روبدونن گلم بیشتر ازاین نميگم چ...
7 مهر 1393

خانمی خوابیده چه نازه

سلام خانمی قشنگم چقدر ناز میخوابیدم قربونت برم امروزبعدازظهر دوشنبه هفت مهرماهه وتوخوابيد ی وماماني دلش خیلی گرفته آخه صدای توست که به خونه جون میده قربونت برم دلم نمیخواد ازدلتنگيهام بگم که توهم دلت بگیره ولی الان دوست داشتم راجع بهش باهات حرف بزنم آخه بابایی هم هنوز از کار نیومده يادم به روزهایی افتاد که هنوز ازدواج نکرده بودم همیشه پیش مامان بزرگه پیره وبابابزرگه پیره بودم الان دلم خیلی برای اونا گرفته که ماديگه پيششون نیستیم تو الان خوابی من دلتنگم خدا به داد اونا برسه که همیشه تنهان کاش میشد بیشتر ببينمشون و بیشتر باهاشون باشم اما حیف که دوری راه ودغدغه زندگی نميذاره حیف کاش بچه هابیشتر قدر مامان وباباشون روبدونن گلم بیشتر ازاین نميگم چ...
7 مهر 1393

باغ پروانه ها

سلام عروسک قشنگم خوبی گلکم دوباره میخوام برت بنویسم روز شنبه صبح عمو حمید اینا او مدن خونمون وتوکلي ذوق کردی وباعرشيا بازی کردی بعدش بابایی زودت ر اومد خونه و باهم دیگه رفتیم بیرون اولش رفتیم باغ پروانه ها ک شما خیلی رویکردی ولذت بردی عشق من کلی هم عکس گرفتی نمایشگاه مارها هم رفتیم آخ ک با اون چشمای ناز ت چقدر متعجب به مارها نگاه میکرد ی بعدش رفتیم ناژون سراغ اون عمو ک شما دوستش داری ولی نبودش و شما گریه کردی گفتی اون عمو خوبه رو ميخوام بعدشم با بابایی رفتیم تو همون باغ ببالی خوردیم چقدر چسبید تازه شما برای خودت گل آفتابگردان هم خریدی قربونت برم ک اینقدر. دوست داری خلاصه ب،ای شام باهم و اینا رفتیم بیرون وبعد شم عمو اینا برگشتن تهران شب خوبی ...
1 مهر 1393

عروسی

سلام عشق مامانی گل نازم چ عجب که زود خوابيدي امروز ساعت نه صبح بیدار شدی آخه عموحميد خونمون بود بمیرم وقتی ک صدای  عمو روشنيدي فکر کردی باباييه و کلی ذوق کردی بعدش گفتی بابایی شما بیا پيشم وقتی ک فهمیدی بابایی سر کاره کلی حالت گرفت وگريه کردی بعدشم که به عموحميد گيردادي که دوچرختو نوار آبی بپیچه عشقم چقدر خوشحال بودی که دوچرخه آبی داری خلاصه کارهامونو کردیم رفتیم خونه آقاجون آخه باعمو اینا اونجا دعوت بوديم خلاصه رفتیم اونجا تا عصر اونجا بودیم بعد برگشتیم خ خودمون آخه شب عروسی همکاربابايي دعوت بوديم خلاصه عصربردمت حمام و آماده شدیم کلرین عروسی قربونت برم ک با اون لباس عروست مثل فرشته ها شده بودی چقدر خوشحال بودی تازه توعروسي هم برای ماما...
27 شهريور 1393