پیش بندنقاشی
سلام گل مامانی عروسکم قربونت بزم چقدر خانم شدی مامانی امروز ک بابایی از سرکار اومد خ خسته بودسرما هم خورده بود وبی حوصله بودبعدازاینکه ناهار خوردیم من وبابايي از خستگی خوابمون برد شما هم برای خودت بازی کردي رفتی بقول خودت تو غارکمد دیواری اتاق فانوس کوچولوست رو هم برده بودی ک اونجا روشن بشه تازه رمز گوشی بابایی رو نمیدونم چطوری یاد گرفتی شيطونک باهوشم حتی سراغ تب لت هم رفتی بود وقتی بیدار شدیم دیدم یه عالمه از عروسکهاتم چیدی روی مبل وبراشون تولد گرفته بودی و اصلا صدات درنیومده بود ک ما استراحت کنیم مرسی گلم بعدش ک بیدار شدیم بابابايي رفتیم بیرون صندلی اپنت رو برات کوتاه کردیم آخه خیلی بلند بود وارست میشدی ولی حالا دیگه راحت میتونی بشين...
نویسنده :
مژده
10:29